هریک از ما مدت کوتاهی زندگی میکنیم که در آن سعی داریم تا در کل جهان اگر شده اندکی کاوش کنیم. انسانها گونه ی کنجکاوی هستند. ما از خود سوآلاتی میپرسیم و بدنبال پاسخ آنها میگردیم. انسانها همواره، با زندگی در این دنیای پهناور، که هم مهربان و هم بیرحم است، و تعمق در آسمانهای بیکران، از خود سوآلات بسیاری پرسیدهاند: چگونه میتوانیم جهانی که خود را در آن یافتهایم درک کنیم؟ جهان چگونه رفتار میکند؟ واقعیت بیرون از وجود ما چیست؟ همه اینها از کجا آمده اند؟ آیا جهان به خالقی نیاز دارد؟ ما اغلب، زمان زیادی برای یافتن پاسخ این سوآلات صرف نمیکنیم، اما تقریباً همه ما گاهی اوقات به آنها میاندیشیم.
عدم آگاهی نسبت به رویدادهای طبیعی باعث شده، مردم باستان خدایان متعددی اختراع کنند تا بر هر کدام از جنبههای زندگی آنها حکمرانی کنند. خدایان عشق و جنگ؛ خدایان خورشید، زمین و آسمان و... زمانی که خدایان راضی و خشنود بودند، انسانها در وضعیت آب و هوایی مساعد، در صلح و آرامش و رها از فجایع و امراض طبیعی زندگی میکردند. اما اگر ناراضی بودند، در این صورت خشکسالی، جنگ و بیماری همهجا را فرا میگرفتند. از آنجا که ارتباط علت و معلول از چشم آنها پنهان بوده است، این خدایان به نظر مرموز بوده و انسانها همه تحت رحم و شفقت آنها قرار داشتند. اما در حدود 2600 سال قبل، با ظهور تالس ملطی تغییری آغاز شد. این ایده مطرح شد که طبیعت از اصول ثابتی تبعیت نمیکند...
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام