چگونه از ارسطو زرنگ تر باشیم

چگونه زیبایی را درک کنیم

"زیبایی در چشمان بیننده است." ولی اگر ما واقعاً فکر می ‏کنیم زیبایی چیزی جز طرز نگاه انسان‏ها و سلیقۀ آنها نیست ، پس چرا همه قبول دارند تصویر غروب خورشید زیبا‏تر از پارکینگ ماشین است و موسیقی ماهلر گوش نواز‏تر از صدای تکنوی بار های شبانه؟

ورای دیدگان بیننده
"زیبایی در چشمان بیننده است." ولی اگر ما واقعاً فکر می ‏کنیم زیبایی چیزی جز طرز نگاه انسان‏ها و سلیقۀ آنها نیست ، پس چرا همه قبول دارند تصویر غروب خورشید زیبا‏تر از پارکینگ ماشین است و موسیقی ماهلر گوش نواز‏تر از صدای تکنوی بار های شبانه؟ اگر می ‏گوییم موسیقی ماهلر جذاب و هیجان انگیز است ، بدین معنا نیست که هرکسی زیبایی آن را درک می ‏کند؛ وقتی گوش‏ های خود را بازکنیم ، تجربۀ زیبایی قدرت تصور ما را وسعت می ‏بخشد. حس زیبایی می ‏تواند از زشتی زندگی روزمره رهایمان کند.
تشخیص
در کتاب دون کیشوت ، سانچو پانزا داستان دو خویشاوند را تعریف می ‏کند که از آنها خواسته می ‏شود راجع به یک ویسکی اعلاء نظر بدهند. نفر اول مقداری از آن را می ‏چشد ، کمی‏ تأمل می ‏کند و می ‏گوید خوب است ولی کمی‏ طعم چرم می ‏دهد که بر مزه‏اش تأثیر گذاشته است. دیگری ، پس از چشیدن و خوب فکر‏کردن ، می ‏گوید طعم ویسکی خیلی عالی‏ست ولی: انگار در آن کمی‏ آهن وجود دارد. همان‏طور که پانزا روایت می ‏کند ، هر دو نفر نظر مسخره‏‌ای‌ داده‌‏اند – گویی ممکن است تا این حد قدرت تشخیصشان قوی باشد. ولی چه کسی مؤفق بوده است بدون اینکه انتظارش را داشته باشد؟ وقتی دبۀ ویسکی را خالی‏ کردند ، در انتهای ظرف یک تسمۀ چرمی‏ و یک کلید کهنه بود. داستان توسط دیوید هیوم ، که بر اهمیت سلیقه در تعیین زیبایی تأکید داشت ، برای ما بیان شده است. در نظر هیوم ، سلیقه تمام چیزی‏ست که زیبایی بر مبنای آن بنا شده است ، اگرچه برخی افراد ممکن است قدرت تشخیص بیشتری نسبت به بقیه داشته باشند.
به نظر او  آنچه زیباست ، چیزی‏ست که برای بیننده خوشایند است. البته به‏طور قطع سوءتعیبرهایی در این زمینه وجود دارد. همان‏طور که دیده‏ایم ، مردم به راحتی متوجه می ‏شوند که اختلاف عقیده در مورد طعم ویسکی چیزی سلیقه‏ای است ، بعضی از یک طعم خاص خوششان می ‏آید و برخی نه. ما معمولاً بر سر اختلاف نظر در مورد مزۀ چایی یا نان مربایی دعوا نمی‏کنیم. برعکس ، در زمینۀ زیبایی و زشتی ، اگر اختلاف نظری باشد ، به راحتی از آن رد نمی‏شویم. به خصوصیاتی که می ‏پسندیم و خصوصیاتی که به نظرمان باعث زشتی شده است اشاره می ‏کنیم. ممکن است اختلاف نظر بر جا بماند ، ولی در نهایت می ‏توانیم متوجه شویم که دیگری چه گونه به موضوع یا شیء نگاه می ‏کند.
وقتی کامیلا فقط می ‏گوید "می‏دونم از چی خوشم میاد" ، تأثیر بدی بر نشان دادن قدرت درک زیبایی او می ‏گذارد – و اوضاع زمانی بدتر می ‏شود که بگوید سوپرمارکت محلی به زیبایی مرکز خرید مشهور بوتیسلی‏ست و صدای ساخت و ساز جاده‏ها به گوش نوازی اپرای واگنر. ترجیح دادن طعم هل به یاسمین در چایی ، به هیچ وجه نمایان‏گر قدرت درک نیست؛ ولی یکسان دیدن یک کتاب درجه دوم عاشقانه از میلز و بوم با رمان لولیتای ناباکوف ، قطعاً نمایان‏گر این مسئله است. شاید به همین دلیل است که وقتی افراد در چنین مواردی با یکدیگر اختلاف نظر دارند ، درست مانند اختلاف نظر های بنیادین در مذهب یا سیاست ، نمی ‏توانند با هم زندگی کنند.
سلیقۀ خوب
سلیقۀ خوب واقعاً وجود دارد ، ولی با این عقیده که زیبایی یک چیز تنها به سلیقۀ افراد بر می ‏گردد ، در تضاد است. اگر تنها اختلاف سلیقه در میان نیست ، ممکن است به دنبال چیزی بگردیم – "در خارج از جسم" – که باعث می ‏شود چیز های زیبا ، زیبا باشند ، صرف نظر از سلیقۀ ما. در این باره پیشنهاداتی داده شده است. از فیثاغورث گرفته تا فلاسفۀ معاصر ، یک ایدۀ مرسوم ، ‏هارمونی موجود میان اجزای یک شیء است؛ و در مورد مبلمان و ساختمان‏ها ،‏ هارمونی میان ساختار و عملکرد. درک زیبایی با توجه به این موضوع ، جامع بودن ، در برداشتن ساختار های موسیقی ، نقاشی ، معماری و روح انسانی در شناخت آن هارمونی‏ست.
در برداشت زیبایی تنها به ‏عنوان ساختار و عملکرد ، عرفان و همچنین اشتباه فاحشی وجود دارد. درست است که ساختمان‏ های زیبای کلاسیک ممکن است از‏هارمونی هندسی گفته شده بهره مند باشند ، اشیای زیبای زیادی وجود دارند که زیبایی آنها بر پایۀ یک ساختار مشخص هندسی نیست. زیبایی یک اقیانوس خروشنده را در نظر بگیرید. علاوه بر این ، چیزهایی وجود دارند که ممکن است ساختار منظمی‏داشته باشند ولی زیبا محسوب نشوند: چند خط قرار گرفته در جای "درست" ممکن است تنها یک دره را نمایش دهند.
داشتن یک ساختار مشخص برای زیبا بودن یک جسم نه لازم و نه کافی‏ست. اگر قوانینی برای تعیین زیبایی وجود داشتند – نسبت‏هایی که باید رعایت شوند؛ تقاطعاتی که باید از آنها پرهیز کرد – سازندگان زیبایی ، کارشناسان فنی می ‏بودند؛ درحالی‏که هنرمندان برجسته ، چه نقاش باشند چه نویسنده چه آهنگ ساز ، از قوانین ثابتی پیروی نمی‏کنند. آنها خلاق و دارای قوۀ تخیل قوی هستند. اگر به‏گونه‏ای دیگر فکر کنیم ، اشتباه پروکروستسی مرتکب شده‏ایم. تخت خواب پروکروستس برای همه اندازه بود. فقط به این خاطر که او هربار لبه‏ های تخت را می ‏کشید یا کوتاه می ‏کرد تا اندازه شود.
فرض کنید به شما در مورد یک نقاشی گفته شده است که در ساختار خود از‏هارمونی پیروی می ‏کند. نسبت‏ های رعایت شده در نقاشی با جزئیات کامل توضیح داده شده‏اند ، ولی برای اینکه نقاشی را زیبا ببینید این موضوع کافی نیست. باید آن را مسقیماً حس کنید. درست است ، ممکن است به نظر کسی که می ‏گوید نقاشی زیباست اعتماد داشته باشید؛ ولی این یک گزارش است ، نه درک شخصی از زیبایی. شما هیچ درکی از زیبایی نخواهید داشت ، مگر اینکه خودتان آن لذت را تجربه کنید.
آیا یک سرنگ می ‏تواند چنین تأثیراتی ایجاد کند؟
ولی نمی‏خواهیم تأکیدمان بر تجربه و لذت ما را گمراه کند. همان‏طور که ویتگنشتاین می ‏نویسد ، در مورد آثار هنری که برای تأثیرشان مورد قدردانی قرار گرفته‏اند "آیا یک سرنگ می ‏تواند همان تأثیرات نقاشی را در شما به وجود بیاورد؟" چنین نظری اهمیت زیادی دارد. برای مثال وقتی در مورد علایق جنسی می ‏اندیشیم ، می ‏بینیم که این علایق تنها از احساسات ناشی نمی‏شوند.  آنچه برایمان ارزش دارد ،  آنچه مهم است ، تنها تجربه نیست ، بلکه کیفیت جهان و روابطمان است ، حتی اگر همۀ چیزی که داریم تجربیاتمان باشد. نکته‏‌ای که در اینجا وجود دارد توسط آزمایش فکری رابرت نوزیک ، ماشین تجربه ، به خوبی بیان شده است. شاید این ماشین در یک پارکینگ کثیف و قدیمی‏ در محله‏ای از پایین شهر باشد؛ ولی وقتی به آن متصل می ‏شوید ، هر تجربه‏ای که قبل از متصل شدن انتخاب کرده باشید دریافت خواهید کرد.
شما تنبل و ترسو هستید ولی از ته دل دوست دارید شجاع و جسور باشید و به قطب جنوب سفر کنید. ماشین برای شما همۀ تجربیات لازم را فراهم می ‏کند؛ وقتی متصل هستید ، واقعاً باور دارید در حال تلاش برای از بین بردن موانع و رسیدن به قطب جنوب هستید ، نه در حال خواب در یک زیرزمین قدیمی‏و وصل شده به یک ماشین. با این حال ، آیا ماشین می ‏تواند  آنچه را که می ‏خواهید به شما بدهد؟
ماشین برای شما تجربیاتی فراهم می ‏کند ، انگار در حال سفر به سمت قطب جنوب هستید ، انگار وقتی برگشتید برایتان جشنی گرفته‌‏اند ، ولی نمی ‏تواند حقیقت ماجراجویی و رسیدن به هدفتان را به شما بدهد. در واقع جنبۀ تجربیِ تجربیات را در اختیار شما قرار می ‏دهد ولی  آنچه این تجربیات بیان می ‏کنند را واقعی نمی‏سازد. چنین آزمایشی درهماهنگی کامل است با این تفکر که  آنچه برای ما ارزشمند است ، فقط به تجربه ، بدون در نظر گرفتن اصل ماجرا ، مربوط نمی‏ شود. بگذارید بیشتر در مورد جذابیت‏ های زیبایی بحث کنیم.
در اینجا به جام شراب زیبا و آهنگ مسحور کننده بر می ‏گردیم. آنها را با این الفاظ توصیف می ‏کنیم زیرا ویژگی‏هایشان سبب می ‏شوند تصویر خاصی در ذهنمان ایجاد شود. یک روش خوب برای فهم این موضوع ، تفکر در مورد تمایز بین عریانی و برهنگی‏ست. تمایزی که توسط کنت کلارک و با استفاده از عقیدۀ کانت در مورد زیبایی بی‏طرفانه مطرح شد.
عریان یا برهنه؟
تصویر ، تصویر زنی عریان است. می ‏توان بی‏غرضانه با آن برخورد کرد. این برخورد متفاوت است با برخورد‏کردن با فردی بی‏دفاع که عده‏ای دورش جمع شده‏اند یا فردی که به او به چشم ارضا کنندۀ تمایلات جنسی نگریسته می ‏شود. به همین دلیل است که نقاشی "ویلیام راش و مدل او" اثر ایکنیز ، عریانی محسوب نمی‏ شود. نه تنها به این دلیل که در آن اندام‏ های جنسی مدل نمایش داده شده است ، بلکه به این خاطر که او زنی بی‏دفاع است که هنرمند سعی می ‏کند به او کمک کند. اعمال سخت گیرانۀ تمایز عریان/برهنه در مسائل مربوط به زیبایی ، غیرممکن است. اول به این خاطر که در یک تصویر برهنۀ بی‏دفاع نیز می ‏توان زیبایی را یافت. دومین دلیل این است که احمقانه است اگر فکر کنیم زیبایی یک تصویر عریان ضرورتاً هیچ ربطی به جذابیت‏ های جنسی آن ندارد. یک جسم زمانی به نظر ما زیبا می ‏آید که برایمان لذت بخش باشد. لذتی که جدا از جسم ، علایق و خواسته‏ های ما نیست. برای اینکه یک ربات دارای هوش مصنوعی بتواند زیبایی حیات وحش یا نقاشی یک زن را درک کند ، باید از تصور حس انزوا و علایق جنسی برخوردار باشد.
حقیقتی در مورد نگاه بی‏طرفانه وجود دارد. وقتی به یک جام زیبا ،‏ستون‏ های یک بنای تاریخی یا پرترۀ شخص معصومی‏می‏نگریم ، ممکن است به ترتیب تحت تأثیر ارزش مالی ، تعهد سازندگان یا اخلاقیت به تصویر کشیده شده قرار بگیریم. عواملی مانند انگیزۀ هنرمندان یا مضامین سیاسی ممکن است جلوی دید ما را بگیرند؛ چنین عواملی ، عواملی خارجی هستند که می ‏توانند تسلط علایق ما را در دست بگیرند. در تعیین زیبایی اجسام ، باید آنها را حذف کنیم؛ با این حال ، زیبایی یک حقیقت ساده نیست. حقیقت هم زیبایی نیست. بسیاری از ساختمان‏ های زیبا با کمک حقیقتِ زشتِ بردگی بنا شده‏اند. وقتی با جعل آثار هنری رو به رو می ‏شویم ، باید زیبایی آنها را نادیده بگیریم.
در طول سال‏ها ، جعل‏ های زیادی از آثار هنری صورت گرفته است. وقتی یک جعل ضعیف و بد باشد ، می ‏توانیم درک کنیم چرا باید آن را دور انداخت؛ ولی وقتی سال‏ها طول می ‏کشد تا یک جعل آشکار شود ، آن هم نه توسط چشمان غیر مسلح بلکه توسط بررسی‏ های شیمیایی ، قطعاً یک نگاه بی‏غرض سبب نمی‏ شود زیبایی آن را انکار کنیم. زیبایی جسم باید مستقیماً برداشت شود ، نه در مسائلی که به وجود می ‏آورد یا در انگیزه‏ های هنرمند.
موسیقی در روح
فشار اقتصادی ، پیشرفت شغلی ، بی‏فایده بودن؛ سوددهی ، ارزش دارایی و پرداخت حداقل مالیات – این‏ها نگرانی‏ های اکثر مردم هستند ، نگرانی‏هایی که توسط تجارت ، دولت و حتی دانشگاه ایجاد می ‏شوند. درک مناسب زیبایی یک نقاشی ، یک شعر یا یک آهنگ روح ما را برای لحظه‏ای از این نگرانی‏ها رها می ‏کند. نگریستن به غروب خورشید ، احساس تهی بودن یک بیابان ، تماشای جست و خیز پرندگان – تجربۀ این زیبایی‏ های طبیعی به اهمیت زیبایی‏ های ساختۀ دست بشر است. در کتاب قانون اخلاقیات ، کتاب بسیار تأثیرگذار نوشته شده در سال 1903 – کتابی که انجیل گروه بولومزبری بود – ، جی.ام.مور می ‏نویسد:
احتمالاً هیچ کس ، کسی که تاکنون این سؤال را از خود پرسیده باشد ، به این موضوع شک نکرده است که علاقۀ شخصی و درک  آنچه در طبیعت یا هنر زیباست ، به خودی خود خوب هستند.
اگرچه ، درک زیبایی هنر می ‏تواند به راحتی فاسد شود ، وقتی هنرمندانی را در بر بگیرد که فقط به دنبال کسب ثروت در مدت زمان کوتاه از طریق حقه‏‌هایی هستند که هیچ زیبایی‏ای در آنها وجود ندارد. درک زیبایی طبیعت نیز می ‏تواند مخدوش شود وقتی زمینۀ آن خصوصی سازی شده باشد – وقتی کسی که می ‏خواهد غروب خورشید را تماشا کند با انبوهی از تبلیغات رو به رو شود.
در اینجا تنشی وجود دارد. برای اینکه هنر پیشرفت کند ، برای اینکه طبیعت در دسترس مردم قرار بگیرد – برای اینکه مردم بتوانند از گالری‏ های مختلف بازدید کنند و به تماشای اقیانوس‏ های خروشنده بروند – ، تا حدی به پیشرفت اقتصادی نیاز است. مسئلۀ ایجاد تعادل مناسب در میان است. البته آثارهنری خوبی وجود دارند که زیبایی‏شان واضح نیست. نقاشی‏ها می ‏توانند وحشت‏ های جنگ را به تصویر بکشند؛ موسیقی می ‏تواند تداعی کنندۀ غم شکست‏ های عشقی و نا امیدی منتهی به مرگ باشد. با این حال در آثار هنری بزرگ ، زیبایی می ‏تواند در زشت‏ترین تم‏ها نیز یافت شود.
بگذارید واقعیت رنج را فراموش نکنیم ، واقعیتی که می ‏تواند درک ما از زیبایی را تیره و تار کند. آسمان زیبای سرخ ، غروب خورشید را بر فراز سر می لیون‏ها انسان فقیر ، رنج کشیده و نا امید نشان می ‏دهد. ناسازگاری ، خود می ‏تواند ما را به نامیدی بکشاند. زیبایی در هر حال می ‏تواند نجاتمان دهد.
یک درک مناسب از زیبایی از جهات دیگر نیز اهمیت دارد. زیبایی زیباست – و این ما را از سودمندی زندگی جدا می ‏کند. باید خاطر نشان کنیم که فلاسفۀ سودمندگرا فقط به سود به معنای منفعت مالی اهمیت نمی‏دهند. همان‏طور که در فصل 15 دیدیم ، سودمندگرایانی مانند جان استوارت میل نظریۀ زندگی رو به پیشرفت معنادار را گسترش دادند – و این ضرورتاً در بر گیرندۀ ارزشمند بودن درک بی‏غرض زیبایی علاوه بر شفقت و کمک به دیگران است. درک زیبایی – چه گوش دادن به آهنگ مرگ در ونیز ساختۀ بریتن باشد چه خواندن شعر های کاوافی – فقط ما را از منفعت‏ های "شخصی" مان جدا نمی‏کند ، بلکه چشمانمان را به روی نمایش آزاد تخیل و موسیقی در روح می ‏گشاید. در زیبایی می ‏توانیم "خودمان" را گم کنیم: در موسیقی آن گم می ‏شویم.
درک و تصور زیبایی همچنین می ‏تواند دریچه‏ های جدیدی در زندگی روزمرۀ ما باز کند. ممکن است زیبایی موجود در سادگی ، بی‏ثباتی و غیرکامل بودن ، مثل وابی-سابی ژاپنی‏ها ، برایمان ارزش مند شود. ممکن است با دید تازه‏ای به روابطمان نگاه کنیم. تصادفی نیست که عشق دو نفر پس از تجربۀ مشترک خواندن یک شعر ، گوش دادن به یک موسیقی و در واقع تجربۀ مشترک زیبایی ، افزایش می ‏یابد.

 

1398/07/30
930

نظری ارسال نشده

در حال حاضر نظری ارسال نشده است

شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید

ارسال نظر

ارسال نظر