مظفر صبحدم کسی است که در هنگام جنگ های داخلی با فرمانده خود در خانه کوچکی محاصره می شوند و امکان فرار هر دو نفر آنها وجود ندارد بنابراین مظفر صبحدم تصمیم می گیرد بماند و در برابر نیروهای دشمن مقاومت کند تا یعقوب صنوبر بتواند فرار کند. بعد از این اتفاق، مظفر صبحدم اسیر میشود و به زندانی در صحرا فرستاده میشود. او را ۲۱ سال در سلول انفرادی زندانی می کنند.
توی آن کاخ متروک، در عمق آن جنگل پنهان بود که گفت بیرون طاعون کشندهای شایع شده است. وقتی که دروغ میگفت تمام پرندگان پر میکشیدند. از بچگی چنین بود. هرگاه دروغ میگفت بلاهای طبیعی نازل میشد، باران میبارید یا درختان سقوط میکردند!... توی آن کاخ بزرگ و متروک اسیرش بودم. برایم کتابهای زیادی آورد و گفت: «اینها را بخوان»، گفتم: «میخواهم بروم»، گفت: «در بیرون طاعون آمده، تمام دنیا را طاعون برداشته، مظفر صبحگاهی... توی این کاخ زیبا بمان و زندگی کن. من این کاخ را برای رهایی از بیرون ساختهام.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام