پدر و مادر کورالاین سرشان خیلی شلوغ است و وقت بازی کردن با او را ندارند. کورالاین هم برای اینکه سر خودش را گرم کند، تمام قسمت های خانه را زیرورو می کند و در نهایت، به اتاقی می رسد که درش قفل است و دیواری آجری روبه روی آن کشیده شده. حس کنجکاوی اش او را برمی انگیزد که به آن سوی دیوار برود. بالاخره از دریچۀ روی دیوار به سرزمین آدم های چشم دکمه ای مهربانی که با او بازی می کنند وارد می شود. آنجا پدر و مادر دیگری دارد و حالا باید تصمیم بگیرد که بماند یا برگردد.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام