روث ور نویسنده ی بریتانیایی چیره دست رمان های روان شناسی جنایی است. بعضی از آثار او از جمله در یک جنگل تاریک تاریک و زنی در کابین 10 دستمایه ی آثار سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته است. این نویسنده ی جوان را «آگاتا کریستی عصر حاضر» نامیده اند.
فاطیما دوستانه روی شانهام زد و گفت: «خودتو لوس نکن. من ولت نمیکنم. یه جایی باید برای دونفرمون باشه.» اما از جایش جنب نخورد. دختری که سراغ کیت و تیا میرفت یکجای کارش میلنگید ــ انگار منظور خاصی داشت، دشمنیای که نمیتوانستم دلیلش را بفهمم. دختر به تیا که رسید، تیا با ملایمت به او گفت: «دنبال جا میگردی؟» بعداً فهمیدم اسم آن دختر هلن فیتزپاتریک بود، دختری سرخوش و خالهزنک. خنده عصبی میکرد، در بهت و ناراحتی بود. «مرسی، اما ترجیح میدم دم در دستشویی بشینم. برای چی به من گفتی دوشیزه وتربی حامله است؟ براش کارت تبریک فرستادم و اون کلی از دستم عصبانی شد. شش هفته جریمه شدم و حق ندارم از مدرسه پام رو بیرون بذارم.» تیا هیچ نگفت، اما میدیدم که سعی کرد تا جلوی خندهاش را بگیرد. و کیت، که پشتش به هلن بود، انگشتانش را بالا آورد رو به تیا و بیصدا به او گفت ده امتیاز و خندید. هلن گفت: «خب؟» «اشتباه از من بود. حتماً اشتباه شنیدم.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام