انتشارات نقد فرهنگ منتشر کرد: جنگ با شکست افسران «نژاد برتر» پایان نیافته است. جنگ به اشکال دیگر ادامه دارد. بارِ سرگیجهآور نبرد و کُشتنی مضاعف نصیب اینگرید برگمان شده است. اینگرید برگمان تحت نامها و شخصیتهای کارین (استرومبولی)، ایرن (اروپا 51)، کاترین (سفر به ایتالیا) فقط یک نقش را بازی میکند: تحلیل قوای قدرت در آتشِ آزادی. اما احتمالاً روسلینی پیشاپیش ضرورت مسئلهی دیگری را احساس کرده است: کارین میتواند منزل خود را برای ملاقاتِ خدای گدازه و آتش ترک کند، اینگرید میتواند در شعلهی این شور، کلّ حرفه و کلّ کارنامهی ستارهی هالیوودی خود را تحلیل برد، اما جنگ از دست رفته است… فیلمهای روسلینی قصد دارند از زخم اروپا، شعلهی آزادی تازهای را بیفروزند. در ترس، این زخم دوباره بسته میشود. چرخهی بیگانه به پایان میرسد، این بنگاه راهزنی که روسلینی برای آن، یکی از بهترین فرزندان هالیوود را علیه آن به کار گرفت. به صدای یکی از آخرین سقوطها گوش فرا دهیم، صدای بطریای که شکسته میشود، این مادر و بازیگرِ زن را به واقعیت باز میگرداند. در اینجا روسلینی به سینمای دیگران چیزی را میدهد که خود از سینما ربوده بود. پروژهی دیوانهوار تحلیلقوا به پایان خود میرسد. روسلینی، اینگرید را به خانهاش باز میگرداند، به آغوش فیلمنامهها و دکورهایی که چندی پیش به او تعلق داشتند و فردا دوباره به او تعلق خواهند داشت. روسلینی میزانسنی که برای اینگرید ساخته بود را خراب میکند. نوری که در این فیلم میدرخشد و برای بارِ آخر از چهرهی اینگرید برگمان میگذرد مانند درخشش این ژست عاشقانهی غایی ظاهر میشود، شعلهی این تحلیل قوای وارونه. اندکی دورتر، در بایروت، تل هیزم برونهیلد دوباره در آتش میسوزد. بر خاکسترهای یک امید، خدایان، گرگومیش معمولی خود را دوباره آغاز میکنند. «ژاک رانسیر»
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام