سال 1977، بهار ظهر اما پشت میز دنجی نشسته جری با نوشیدنی نزدیک میشود،یک لیوان آبجو برای خودش و جامی شراب برای او مینشینند،به هم لبخند میزنند،درسکوت به سلامتی هم مینوشند جری تکیه میدهد و نگاهش میکند.
در حال حاضر نظری ارسال نشده است
شما می توانید به عنوان اولین نفر نظر خود را ارسال نمایید
ارسال متن پیام